{فیک بیگ۲بند / مقدمه شاید هم اسپویل}
نفس عمیقی کشید : تو میتونی دختر
قوی باش ، قوی باش ! ،
دست هاش میلرزید استرس داشت
بغض داشت خفش میکرد!
☆ : چانسا !
چانسا روشو برگردوند به یوکی نگاه کرد
یوکی: بگو همش دوروغ بود! بگو که...
چانسا : متاسفم....
چانسا لبخند همیشگیشو زد و خاموشی !
بعد اون اتفاق
دیگه نه سوزانی برگشت
نه نانی از آغوش دریا بیرون آمد
و نه سانی همراهی برای رقص داشت
یوکی ؟ چانسا ؟ چه اتفاقی برای اونا افتاد ؟
شاید اونا ها قربانی جوکر شده بودن
کسی چه میدونه؟
شاید هم اسباب بازی هایه لیسو بودن که تو بک رومز قرمز
درحال فرار بود.....
قوی باش ، قوی باش ! ،
دست هاش میلرزید استرس داشت
بغض داشت خفش میکرد!
☆ : چانسا !
چانسا روشو برگردوند به یوکی نگاه کرد
یوکی: بگو همش دوروغ بود! بگو که...
چانسا : متاسفم....
چانسا لبخند همیشگیشو زد و خاموشی !
بعد اون اتفاق
دیگه نه سوزانی برگشت
نه نانی از آغوش دریا بیرون آمد
و نه سانی همراهی برای رقص داشت
یوکی ؟ چانسا ؟ چه اتفاقی برای اونا افتاد ؟
شاید اونا ها قربانی جوکر شده بودن
کسی چه میدونه؟
شاید هم اسباب بازی هایه لیسو بودن که تو بک رومز قرمز
درحال فرار بود.....
- ۶.۱k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط